بازم فانتزی...
سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۳۸ ق.ظ
یکی ازفانتزیام اینه ک صب برم مدرسه بعدتومدتی ک تومدرسه هستم انقدبرف بیادک دیگه نتونیم ازمدرسه خارج شیم. بعدبادوستامون بمونیم تومدرسه بگیم، بخندیم، بعد پتو و غذا نباشه وماتوهمون حالتی که داریم میخندیم قندیل ببندیم.
- ۹۲/۱۱/۱۵
منم خیلی دوس داشتم عجب حالی میداد اگه اینجوری میشد.نه دیگه قندیل نمیبستیم.کاپشن وپالتو داشتیم.خوراکیم از ابدارخونه میگرفتیم.چونبوفه تو حیاط بود.خخخخخ