جملک

جملک

به نام خدا

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

همینطور که معلومه این وب رو زدیم دور هم شاد باشیم

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

کپی کردن از این وبلاگ آزاده و هیچ ایرادی نداره

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

واسه تبادل لینک اول اسم وب ما رو لینک کنید بعد خبر بدید تا لینکتون کنیم

آخرین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

ستایش 2

سه شنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۴۳ ق.ظ

ستایش خودش کم بود، 2ـشم رفت رو آنتن.

الان برای سری جدیدش پیش بینی میشه این اتفاقات بیفته:

یکی از بچه هاش میره زیر تریلی و صاف میشه به خیابون. بعد اون یکی بچه اش رو دزدها گروگان میگیرن، و جسد بچه درحالیکه با گلوله آبکش شده پیدا میشه. ستایش بعد از این حادثه دیوونه میشه و کارش به تیمارستان می کشه. ولی چون میخواسته به سبک فیلم های هندی با حداقل امکانات از تیمارستان فرار کنه، موقع فرار از بالای دیوار تیمارستان میفته و جفت پاهاش قلم میشه. خلاصه به همین روش با پاهای افلیج به زندگی ادامه میده تا چهل و هفت سالگی. بعد اون موقع به علت نحسی و بدشگونی ستایش، یه شهابسنگ به سمت زمین تغییر مسیر میده و میاد تا نسل بشر رو از صفحه ی عالم محو کنه.

صحنه ی پایانی هم ستایش رو نشون میده توی تیمارستان که داره دعا می کنه و میگه: "خداجون! من نمی خوام بمیرم..." و همزمان ابرهای گدازه ای ناشی از برخورد شهابسنگ، در پس زمینه داره میره بالا و مردم جیغ می کشن و مثل یه گله حیوون رم کرده فرار می کنن.

بعد از تموم شدن تیتراژ آخرین قسمتش هم پدرشوهرش رو نشون میدن که با تأسف سر تکون میده و میگه: "دیدین بالاخره افتاد؟"

  • ۹۲/۱۰/۲۴
  • مهدی

نظرات (۳)

آره والا حق باتو
  • دختر شرقی
  • ینی عالی بوووووووووووووووووووووووووود

    خخخخخخخخخخخ

    پاسخ:
    :)

    اره واقعا درست میگی کلی خندیدم دمت گرم
    پاسخ:
    :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">