گودزیلائم من...
شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۲۷ ب.ظ
=))چن سال پیش که بچه بودم از این گودزیلاهایی که میگید خیلی شیطون تر بودم:)) با پسرخالم تو روضه با خودمون گلاب و بتادین برده بودیم وختی که گفتن چراغارو خاموش کنید ما هم تو یه کاسه بزرگ آب و بتادین و گلاب و قاطی کردیم و بردیم جلو ملت، اونا هم دست میکردن توش و میمالیدن به صورتشون چون فکر میکردن گلابهD: وختی چراغا روشن شد همه داشتن قالیارو از خنده چنگ میزدنD: هیچی دیگه قسمت بدش برا من این بود که فهمیدن کار من و پسرخالمه و یه کتکی خوردیم که تو تاریخ نوشتن:))))
- ۹۲/۰۹/۳۰
بیا
...
...
...
...
...
...
...
...
..
...
...
...
...
....
نظر
....
....
...
...
...
...
...نظر
...
...
...
...
اینم یه نظر که نگی بعد نظر نذاشتی